پیامد فرآیندهای مقوم نظارت استصوابی چیست؟
مسئله دموکراسی در واقع مسئله تصمیمسازی و تصمیمگیری است. اینکه نظر اکثریت، اعمال شود به دلیل همین امر است تا میزان نارضایتی، بهحداقل برسد و فرد یا افراد تصمیم گیرنده با اتکا به پشتوانه اجتماعی خود بتوانند راحتتر تصمیم گرفته و تصمیمات اتخاذ شده را اجرا کنند. در این مسیر، «مسئولیت جمعی» هم به کمک میآید تا تصمیمسازان و تمام افرادی که بهفرد یا افراد تصمیمساز رای دادهاند و به یک نسبت در برابر پیامدهای هر برنامهای، مسئولیت داشته باشند و همین امر خود امکان گرفتن تصمیمات سخت را آسانتر میکند چرا که مسئولیت بین همه تقسیم میشود و تنها یک فرد یا جمع کوچک همه مسئولیتها را بر دوش نخواهد کشید.
در ایران از آنجا که بهدلیل فرآیندهایی همچون نظارت استصوابی، امکان شکلگیری احزاب به شکل واقعی آن وجود ندارد، جریانهای سیاسی بهدور از پروتکلهای حاکم بر یک حزب، مجبورند از بین افرادی که حاضر شدهاند تا برای شرکت در انتخابات ثبت نام و سپس بهتائید شورای نگهبان برسند، کسی را انتخاب کرده تا از او حمایت کنند. پس علیالاصول نمیتوانند مسئولیت اعمال او را بپذیرند و به طور طبیعی مردم هم که مجبورند گاه از بین بد و بدتر دست به انتخاب بزنند، بههیچ عنوان حاضر به پذیرش مسئولیت نبوده و همیشه در جایگاه منتقد قرار میگیرند و نه حامی. حال اگر کسی هم انتخاب شود که با رای اقلیت -به دلیل عدم شرکت اکثریت -روی کار آمده باشد دیگر تکلیف کاملا روشن است. هیچکس حاضر به پذیرش مسئولیت چنین انتخابی نیست و بهطور قطع تصمیمسازان هم که خود از میزان عقبه خود آگاهاند قادر به اخذ تصمیمات سخت نیستند.
دولت ابراهیم رئیسی بنابر آمار، که بهترین توصیف کننده یک وضعیت و موقعیت است، با رای ۳۰ درصدی مردم انتخاب شده که پائینترین میزان مقبولیت در میان روسای جمهور کشور از گذشته تا کنون است. یعنی او از حمایت بیش از دو سوم جمعیت کشور برخوردار نیست که هیچ، بهشدت در معرض انتقادات تند است. رئیسی بهخوبی میداند که برنامههایش از سوی بخش بزرگی از جامعه نهتنها حمایت نمیشود بلکه بهدلیل بیاعتمادی همان بخش با شکست مواجه میشود. از سوی دیگر دولتی که بهشدت ضعیف است در حلقه جماعتی هم اسیر شده که با حذف رقبایش، قبای ریاست دولت را بر تن او کرده و حال دنبال سهم خواهی هستند. بداقبالی هم آنجاست که این سهم خواهان چون از یک حزب مشخص با مانیفستی معین نیستند، قادر بهدادن یک برنامه هرچند بد نبوده وبه جای آن دنبال باز کردن فضا برای خود و حدف رقبای درون جناحیاند. آنها میدانند که این دولت قرار نیست بتواند کار زیادی انجام دهد و آنها هم قرار نیست که مسئولیت او را بر دوش بکشند پس به فکر منافع فردی و در بهترین حالت منافع سیاسی گروه خود هستند. این شرایط ابراهیم رئیسی را درموقعیتی قرار داده که نتواند هیچ برنامه جدی که متضمن پیآمدهای ناخوشایندی برای جامعه و یا جریانهای مدعی باشد، ارائه کند.
به این ترتیب دولت سیزدهم در یک بیبرنامگی که ماحصل عدم توانایی در گرفتن تصمیمات سخت است گرفتار شده و نه راه پس برای خود میبیند و نه راه پیش و منتظر میماند تا از طرق فراقانونی چون شورای سران سه قوه به حل و فصل مشکلات کشور بپردازد. اما اینکه این وضعیت تا کی بتواند دوام و قوام داشته باشد سوالی است که جامعهای را درنگرانی و ناامیدی از آینده گرفتار کرده در حالیکه رئیس جمهور و حامیانش از مردم میخواهند که امیدوار باشند و تزریق ناامیدی را کار دشمن میدانند.
*روزنامه نگار
۲۱۶۲۱۶